خاطرات يزدان

سفر به اهواز

1391/10/18 14:10
1,210 بازدید
اشتراک گذاری

این اولین باری هست که ما بدون تصمیم قبلی راهی مسافرت میشیم. خیلی کیف داره که یکباره بری مسافرت. اونم یه شهری که تا حالا نرفته باشی! از اونجاییکه عمه ی یزدان کوچولو اهواز زندگی میکنه تصمیم گرفتیم که بریم خونه ی اون.البنه خودش داره میاد شمال و کلید خونه اش رو به ما میده. راستی این عمه خانوم در شرف ازدواجه و ما داریم میریم خونه ی مجردی عمه جون و یکمی وسایل جهازش رو هم میبریم و فکر کنم اولین کسی باشیم که قراره خونه ی جدید عروس و داماد رو هم ببینیم.

و اما قصه ی یزدان وروجک و فاجعه ای که تو هواپیما رخ داد:

راستش از اونجا که پسرم به لگن خودش عادت داره ما اونو هم با خودمون بردیم و با برچسب شکستنی تحویل بار دادیم غافل از اینکه آقا یزدان توی هواپیما و تحت تاثیر فشار هوا بهش احتیاج پیدا میکنه!!!!!! 

دیگه بماند که با داد و فریاد و صدای بلند میگفت که چه مشکلی داره و .......  و به هیچ صراطی هم مستقیم نبود. نه توالت هواپیما نه تو پوشک نه تو شلوار به هیچی رضایت نمیداد و حالا تصور کنین قیافه ی من و بابای مهربون

البته اینا بعد از همه ی شیطنت هایی هست که توی هواپیما اتفاق افتاده و کلا ما رو سوژه کرده بود

بالاخره با همه ی مشقات راه !!!! رسیدیم خونه ی عمه مریم! 

 

 

خدا میدونه آقا یزدان چه بلایی سر جهیزیه عمه مریم آورد!!! 

و بازم پارک و پارک و پارک  (هر شب )  

اینجا کنار کارونه و سوار از اون چرخ و فلک قدیمی ها شده ! یادش بخیر. آدمو یاد بچگی هاش میندازه!

 

و اما شبهای قشنگ کارون! 

پسرکم واسه ی خودش دوست پیدا کرده!

اینجا هم هرچی بهش میگم که درست میشه به خرجش نمیره. حالا اینهمه اسباب بازی داره گیر داده به این تحفه ای که تو هواپیما بهش دادن.

 

پسر قند عسل من دیگه مرد شده و اومده خرید ماهی!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)