خاطرات يزدان

آبادان و شوشتر

1391/10/18 14:10
163 بازدید
اشتراک گذاری

 آبادان که همش بازار و خرید بود اونم با یه وروجک واقعی! اصلا نشد عکس بگیرم یعنی اینقدر تو بازار دنبالش دویده بودم دیگه حال عکس گرفتن نداشتم ولی کلا خوب بود. اینا هم یه سری عکسهای شوشتره. خیلی دلم میخواست خرمشهر و شوش و چند جای دیگه رو هم میدیدم ولی بدون ماشین و با بچه مشکل بود! 

این آقا قدیمی ترین آدم شوشتره که کارش جاجیم بافیه و تقریبا نابینا شده. راهنمای ما میگفت اگه بمیره دیگه حرفه ی جاجیم بافی تو شوشتر از بین میره !

اولش که جلوتر از ما دوید تو فکر کرده نابغه ام داره زیارت میکنه ولی بعدا که برگشتم شمال و به عکسها خوب نگاه کردم فهمیدم داره از اون یکی نی نی تقلید میکنه! 

اینجا هم تو مسیر برگشت به اهواز کنار کارون یه جا وایستادیم و آقا یزدان میخواست بره تو آب که با کلی خواهش و منت به این رضایت داد.

 

توی ماشین در حال خوردن لقمه ی نون و شامی که از خونه براش آورده بودم! از خستگی بیحال شده! 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)